وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی..............

ساخت وبلاگ


ساعت حدود دو نیمه شب بود و من که تازه از مهمانی دوستم آمده بودم، مشغول رانندگی به سمت خانه بودم. من در «بیگو» واقع در شمال جزیره «گوام» زندگی می کنم. از آنجایی که به شدت خواب آلود بودم. ضبط ماشین را روشن کردم تا احیانا خوابم نبرد. سپس کمی به سرعت ماشین افزودم، آن چنان که سرعتم از حد مجاز بالاتر رفت. اواسط راه بودم که ناگهان دختربچه ای را کنار جاده دیدم. سنگینی نگاه خیره اش را کاملا روی خود احساس می کردم. در حالی که از سرعتم کاسته بودم، از خود می پرسیدم که دختربچه ای به آن سن و سال در آن وقت شب کنار جاده چه می کند، می خواستم دنده عقب بگیرم که ناگهان احساس کردم شخصی نزدیکم حضور دارد. وقتی از آینه، نگاهی به عقب انداختم، نزدیک بود از فرط وحشت قالب تهی کنم؛ چرا که همان دختربچه را دیدم که صورتش را به شیشه پشت ماشین چسبانده بود. ابتدا تصور کردم که دچار توهم شده ام، در نتیجه بعد از کلی کلنجار رفتن، دوباره از آینه نگاهی به عقب انداختم، ولی زمانی که چیزی را ندیدم، تا حدی خیالم راحت شد. وقتی به کنار جاده نگاهی انداختم، آنجا هم اثری از دخترک ندیدم. آینه ماشین را رو به بالا قرار دام تا بار دیگر با آن صحنه های هولناک مواجه نشوم. اگرچه، هنوز هم همان احساس عجیب همراهم بود، احساس می کردم تنها نیستم. با ناراحتی و تا حدی وحشت زده، به سرعت به سمت منزل به راه افتادم و خدا خدا می کردم که پلیس در این حین به علت رانندگی با سرعت غیر مجاز دستگیرم نکند. طولی نکشید که آن احساس عجیب را از یاد بردم و از این که به خانه خیلی نزدیک شده بودم، تا حدی احساس آرامش می کردم ولی...​

 درست زمانی که مقابل راه ورودی خانه مان رسیدم، همان احساس عجیب- که این مرتبه عجیب تر از قبل بود- به سرغم آمد. وقتی به سمت پیاده رو نگاهی انداختم، دخترک را آنجا دیدم؛ او کنار پیاده رو نشسته بود و به من لبخند می زد!​

 من که از فرط حیرت شوکه شده بودم، ناگهان کنترل ماشین را از دست دادم و با درخت مقابل خانه برخورد کردم. و در حالی که بیخود و بی جهت نعره می زدم، از پنجره ماشین به بیرون پرتاب شدم. در اثر داد و فریادهایم، پدر و مادرم و همسایه ها از خواب پریدند و دوان دوان به سراغم آمدند تا ببیند جریان از چه قرار است. ابتدا پدر و مادرم به دلداریم پرداختند ولی وقتی کل ما وقع را برایشان تعریف کردم، پدرم به سرزنشم پرداخت که چرا آبروریزی به را ه اندخته ام، همسایه ها را از خواب پرانده ام و ماشین را درب و داغان کرده ام. ولی من حتم داشتم که روح دیده ام و دچار توهم نشده ام.​
چند روز بعد به همان نقطه ای رفتم که دخترک را دیده بودم. در آنجا زیر علف ها، یک صلیب کوچک را پیدا کردم. ظاهرا در آن نقطه سالها قبل دخترک به همراه خانواده اش در اثر یک سانحه رانندگی کشته شده بود. البته مطمئن نیستم، ولی تصور می کنم که آن شب، او قصد داشت سوار ماشینم شود. هرگز آن شب کذایی را از یاد نمی برم و از بعد از آن هر وقت که شب، دیروقت به خانه بر می گردم، شخصی را همراه خود می کنم تا تنها نباشم!

وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی.................
ما را در سایت وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : جن گیر nmtars بازدید : 264 تاريخ : چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت: 2:18 AM

جن -یک موجود پست-یک موجود باهوش

اکثر حیوانات و جانوران آنها را می بینند و برایشان عادی است از این رو به آنها حمله نمی کنند و می توانند خود را به صورت انسان و غیر انسان در آورند آنها پدیده های بسیار لطیفی هستند و توان انبساط و انقباض خویش را دارند و در حالت عادی در حال انبساطند لذا دیده نمی شوند ولی اگر منقبض شوند می توان آنها را دید از آنها می شود عکس گرفت به شرطی که به این کار راضی باشند.

جنیان می توانند از در و پنجره بسته عبور کنند هرجا که هوا بتواند عبور کند جن ها هم می توانند عبور کنند آنها مثل امواج رادیو می توانند از شکاف درهای بسته و از هر منفذی بگذرند .
به علت نداشتن عنصر خاکی قوه طی الارض دارند و در آن واحد می توانند از یک طرف زمین به طرف دیگر بروند چون همیشه با ما در ارتباط و تماس هستند به همه زبانهای ما آشنایی دارند معایبی دارند بدتر از بشر ولی معایبی که انسان دارد آنها ندارند روزی که خداوند انسان را خلق کرد فاصله ای بین جنیان و بشر قرار داد که جنیان بدون اذن خدا اجازه نزدیک شدن و آسیب رساندن به آدمیان را ندارند و اصولا اعمال زشت انسان سبب صدمه به خود آنها می شود و جنیان از طرف خداوند اجازه و اذن اذیت کردن می یابند.
هوششان بسیار زیاد است و می توانند افکار را بخوانند ولی آینده و گذشته انسان را نمی دانند و قوه خلاقه ندارند و هر چه ذاتی و همان است که در خلقتشان گذاشته شده است . تا به حال چیزی اختراع نکرده اند.
حکم فقهی تزوج انسان با جنیان این است که علما در این باره اختلاف نموده اند عده ای گفته اند : جایز نیست زیرا اختلاف جنسی موجب امتناع است و بعضی دیگر گفته اند : ان النهی عن نکاح الجن )) پیامبر نکاح جن را نهی نموده که این نهی شامل کراهت هم می شود . بعضی از مشاهیر علمای اهل بیت و جماعت می گویند : با بودن شرایط نکاح بین جن و انس ازدواج مانع ندارد و جایز است.
جن ها دارای روح و نفس هستند و از بین خودشان پیامبر ندارند و بایستی از دستورات پیامبر آدمیان پیروی کنند چنانکه عده ای از آنها به حضرت مسیح گرویدند و عده ای دیگر به حضرت محمد ( ص ) و بعضی از آنها از دستورات خداوند سرپیچی می کنند آنها هم خوب و بد , ظالم و مومن دارند . دارای مذاهب گوناگونند .

 موجودات فضایی!

معمولا موجودات فضایی رو در جایگاه اکشن قرار میدن ن ترسناک!!!منم مطلبم ترسناک نیس ی جورایی اثباته!حالا دیگه من شروع میکنم ببینیم چی میشه!
موجودات فضایی وجود دارند یا نه ؟ این سوالی است که سالها مطرح هست و ذهن خیلیها رو به خودش مشغول کرده و شاید شما هم به این موضوع علاقه مند باشید . بسیاری از افراد به وجود داشتن اونها اعتقاد دارند و نظریه های خودشون رو با دلایل مختلف مطرح می کنند . از طرفی وارد شدن آدمهای فضایی به زمین و دوست شدن اونها با انسان و یا نابود کردن نوع بشر ، موضوع بسیاری از فیلم های علمی-تخیلی شده است و بعد از دیدن این فیلم ها دوباره به سوال نخست برمیگردیم ، آیا آدم فضایی واقعا وجود داره ؟!

از فیلم که بگذریم ، شواهد علمی ای وجود داره که میگه بله ، موجودات فضایی وجود دارند و ممکنه که در آینده به ملاقات ما بیان و یا ما اونها رو ملاقات کنیم .

۵ دلیل قانع کننده برای تایید آدم فضایی
به ادامه مطلب بروید
وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی.................
ما را در سایت وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : جن گیر nmtars بازدید : 221 تاريخ : چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت: 2:18 AM

در زمانی که نوجوان بودم به همراه سه برادر و دو خواهر و پدر و مادرم در خانه ای در همین روستا زندگی می کردم که شامل دو اتاق و یک راهرو و یک زیرپله همچنین یک تراس و یک حیات بسیار بزرگ همانند یک باغ بود که در آن انواع مرغ و خروس و غاز و اردک وجود داشت و در خانه هم طبق معمول گذشتگان همۀ خانواده در یک اتاق می خوابیدند در یکی از شبها که خوابم نمی برد
صداهایی شنیدم یکی از برادرانم را که کنار من خوابیده بود صدا زدم و هر دو به آرامی پشت درب اتاق که شیشه بود و کاملاً راهرو و پله هایی ...
که از روی زیرپله به پشت بام می رفت دیده می شد رفتیم و به راهرو که صدا از آنجا می آمد نگاه کردیم و با کمال تعجب دیدیم چهار نفر که حدود شصت سانت قدشان بود و یکی از آنها یک چادر گلگلی به سر داشت از زیرپله بیرون آمده و به سمت پله ها برای رفتن به پشت بام در حرکت بودند که ناگهان برادرم فریاد کشید دزد
و با صدای او همه بیدار شدند و آن چهار نفر هم رفتند وقتی جریان را برای پدرم گفتم لحظاتی به مادرم خیره شد و بعد گفت به نظرتان آمده و چیزی نبوده و فردای آن روز پدرم پیرمردی را به خانه آورد و کلیه لوازم زیرپله را خالی کردند و آن پیرمرد شروع کرد به خواندن دعا که لحظه ای نگذشته بود پیرمرد غش کرد و بعد از به هوش آمدن دیگر نمی توانست راه برود
و چیزی به پدرم گفت که نمی دانم چه بود ولی هرچه بود پدرم را بر آن داشت تا خانه را فروخته و تغییر مکان بدهیم و تا فروختن خانه که آن هم در روستا کار ساده ای نبود به خانۀ پدر بزرگم رفتیم چند روز نگذشته بود که شب پدر بزرگم برای گرفتن آب رفت و کسی نمی داند چه اتفاقی برایش افتاد که سر زمین کشته شد
یکماه پس از آن برادرم که در آن شب با من بود ناپدید شد و چند روز بعد جسدش را در چاه پیدا کردند پدرم که از این اتفاقات بسیار دلشکسته و نگران بود نزد کسی رفت که در یکی از روستاهای اطراف بود و بسیار هم معروف بود و جریان را برایش گفت و جویای راه چاره ای شده که آن شخص توصیه کرده بود فوراً به خانۀ خودمان بازگردیم تا از اتفاقات بعدی جلوگیری شود و دیگر چه چیزی به پدرم گفته بود که از آن به بعد برخوردش با من تغییر کرده بود و طوری با من رفتار می کرد که انگار از آنها نیستم و همه چیز تقصیر من بوده به هر صورت به منزل خودمان برگشتیم
و ماهها خبری نبود تا اینکه یک شب در نیمه های شب کسی مرا تکان داده و بیدار کرد وقتی چشمانم را باز کردم دیدم دختر جوانی است که با خنده به من گفت بلند شو دنبالم بیا نمی دانم چگونه شد که نه قدرت مخالفت داشتم و نه فریاد بی اختیار دنبالش رفتم و مرا به سالن بسیار بزرگی که در زیر زمین بود برد در آنجا عدۀ زیادی بودند همه مرا نگاه می کردند و خارج می شدند
ولی هنگام خروج می دیدم تبدیل به گربه می شوند و روی دو پا راه می روند دخترک جلو آمد و دست مرا گرفت و از آنجا خارج شدیم دیدم در یک بیابان وسیع هستیم پرسیدم آنها که بودند و چرا من آنها را اینگونه می دیدم
دختر جوان گفت آنها اقوام من بودند و ما از جنیان هستیم و زمانی که تو متولد شدی من همبازی تو بودم و وقتی مادرت دچار بیماری شد و نتوانست دیگر ترا شیر بدهد این ما بودیم که شبها تو را سیر می کردیم و من تا صبح همراهت می ماندم از آن به بعد همیشه آن دختر آمده و مرا به همراه خود می برد
بعد از مدتی راجع به اتفاقات گذشته از او سؤال کردم و او گفت مقصر پدرت و آن پیر مرد بود که باعث شدند به برادان من آسیب برسد و بعد از آن تا به امروز این دختر جن با من است و پس از مرگ پدر و مادرم به اینجا آمدم و روزی به خواستگاری دختری از اهالی همین آبادی رفتم که صبح آن روز خبردار شدم دخترک بینوا هنگام درست کردن آتش دچار سوختگی شدید شده
و بعد از آن این دختر جن به من گفت هرگز نمی توانی با کسی ازدواج کنی من نمی گذارم از آن روز تا به حال این دختر و دو جن دیگر همیشه با من و در اینجا هستند که تو آن شب یکی از آنها را دیدی

وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی.................
ما را در سایت وب وحشت و ترس+18وحشتناک ترین سایت ایرانی.............. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : جن گیر nmtars بازدید : 242 تاريخ : چهارشنبه 20 آذر 1392 ساعت: 2:18 AM